رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

رستا کوچولو...

9 ماهگی

1393/3/29 12:11
نویسنده : مامان فریبا
340 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

سلام سلام نی نی های خوشگل

مامان عکسای 9 ماهگیمو جمع کرده تا تو یه پست براتون بذاره اینجوری راحتتره

برا منم خوبه بعدا شاید حوصله خوندنشو نداشته باشم.

niniweblog.com

من خیلی تلویزیون دوس دارم اصلا عشق تبلیغاتم مخصوصا اگه تبلیغ لوسی لوسی باشه

ببینید چطوری دارم نیگاه میکنمniniweblog.com

معمولا عادت دارم هر وقت خوابم گرفت بخوابم بدون گریه و نق زدن

تازه دستمم تو خواب میخورم

باور ندارین اگه این عکسو ببینین

دستم تو دهنمهniniweblog.com

دیدید گفتم

اینجا هم دارم تمرین میکنم چار دست و پا راه برم

من آخه تو هیچ کاری عجله ندارم به بابا جونم رفتم

مامانی برام یه عینک خریده که آفتاب چشامو نزنه

اما من یه جورهای دیگه هم ازش استفاده میکنم

خوشگله نه؟؟؟؟؟؟؟

من که خیلی دوسش دارم

مامان میگه بچه تو این سن عینک چی میدونه چیه

اصلا تو چشمش نگه نمیداره اما من خوب میدونم عینک چیه.

 

اینجا هم اونقدر تمرین کردم که خیلی خسته شدم و خواب رفتم

این دختر کوچولو هم انیله دختر دوست مامانم

النگوشوووووووووووووووووو

اون روز با دوستای مامانم اومده بود خونه ما

دختر خوبیه قربوش برم من سه ماه از من کوچیکتره

 

اینجا هم که میبینید مامانم داشت منو میخندوند که من خواستم باچشام بترسونمش اونم ترسید

من خندم گرفت

مامانم به هدفش رسید بالاخره

 و البته من هم قبل از مامان

اینم عروسکیه که عمه لیلا برام خریده

واللا عروسکم یه چیزایی بهم میگه خجالت میکشم بگم

حالا شما ببخشیدشniniweblog.com

مامانم فهمید عروسکمو ازم گرفت

خوب چی بگم میخواست بی ادبی نکنه

منم با تدی جونم بازی میکنم

کوچیکه ولی حرف نمیزنه

تو این عکس هم مامان اذیت کردم که منو ببر بالا ببینم تو این لپ تاپ چه خبره

مامان هم جامو راحت کرد و منو برد بالا

خدایش خبری جز خودم نبود

منم موسو از مامان گرفتم گفتم

مامانی عکسو بیخیال بیا به خودم نیگا کن

من اینجام

آآآآآ مامانی اینجایی بابا بیا بشین فیلم ببینیم

ماماننننننننننننننننننننن این چه طرز شیر دادن به بچه ست

مامان:خوب گلم برا تنوع خوبه

دیگه چی دارم بگم مامانای این دور و زمونه ست دیگه

تنوع طلبن اونم از هر نوع

این بادکنک ها هم از تولد ثنا دختر عمم برام مونده

کم مونده منو با خودشون ببرن آسمون

منم یکیشو پاره میکنم که نرم بالا آخه خطرناکه

ولی مگه ولم میکنن

چسبیدن به من ول کن هم نیستن

خیلی خیلی ببخشید من دهنم پره نمیتونم حرف بزنم

من همین جوری راحتم مامان گردنم هم خشک نمیشه نگران نباش

 

الحق که هنر فرش یه هنر دیگه ست

هنرمند ایرانی

فرزند متفکر ایرانی

من به مامانم قول دارم آخر این ماه چار دست و پا راه برم

تمام تلاشمم میکنم

خیلی هم پیشرفت کردم

مامان:اینجا اولین باریه که رستا جونم تونست خودشو بلند کنه

امروز هم با مامان رفتیم بیرون

من باید فورا عینک بزنم وگرنه خورشید خانوم چشامو میسوزونه بچه ها

من خسته بشم خورشید خانوم هم نمییتونه مانع بشه

بیرون خوابیدن هم بدک نیستا

اینجا هم یه قول جدید به مامانم دادم

ولی نمیشه بگم خودم هم مطمین نیستم بشه

دیگه مامان اصرار کرد نخواستم دلش بشکنه

آخه خییلی زحمتمو میکشه

این توپ مخصوص خونه ست

فقط تو خونه باهاش بازی میکنن

این توپ هم مخصوص بیرون از خونه ست

من این جور بچه اییم

رفتیم خونه خاله پری اینا آخه خیلی دلم هواشونو کرده بود

اما هوا اینقدر گرم بود که از گرما و خستگی خوابم برد

بعدشم که بیدار شدم با دختر خاله هام و مهدی هم که اونجا بود کلی بای کردم

خاله هم هر چیز خوشمزه بود بهم میداد

البته من گوجه رو از هر چیز دیگه بیشتر میپسندم

 

اینقدر هم با مهدی بهم خوشش میگذرههههههههههههه

 

اما بعدش بازم از گرما خسته شدمو اینجوری شدم

بعدش بازم گرما زیاد شد و من اینجوری شدم

خاله دید حوصله ندارم

بغلم کرد و یه چیزی بهم نشون داد

خیلی عجیب بود بلد بود چطوری چار دست و پا راه بره

اسمشم گربه بود

خیلی تعجب کردم

بعد از چند روز دیگه خاله رضوان و زهرا دختر خالم اومدن خونه ما

کلی با من توپ بازی کردن

مامان هم موهایی خاله رضوان رو فر کرد

خییلی خوشگل شده بود

اینم عکسای 9 ماهگیمه

هر روز دارم بزرگتر میشم

خدایا شکرت

niniweblog.com

 

پسندها (1)

نظرات (0)