رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

رستا کوچولو...

روز تولدم

1393/6/28 22:11
نویسنده : مامان فریبا
282 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

امروز صبح که از خواب بیدار شدم اصلا فضا یه جور دیگه بود

یه بوهای خاصی می اومد و مامان هم سرش شلوغ بودniniweblog.com

تازه مهمون هم داشتیم مامان بزرگم و خاله مهربونم که همیشه به فکرمه خونه ما بودن

هم خیلی خوشحال بودم هم خیلی تعجب کردم niniweblog.com

تازه تا چشامو وا کردم مامانمو و خالم بهم گفتن تولدت مبارک عزیزم

حالا عزیزمو میدونم یعنی چی یه چیزی مثل دوس داشتنه

اما نفهمیدم این تولدت مبارک یعنی چییی؟؟؟؟؟niniweblog.com

ولی به روی خودم نیاوردمو فقط یه لبخند زدمو  موضوع رو عوض کردم

آخه بده مهمونا بفهمن من نمییدونم تولدت مبارک یعنی چی.niniweblog.com

niniweblog.com

خلاصه مهمونا هی زیادتر میشدنو هر کدوم هم سرگرم کاری بودن

منم که نمیدونستم چه خبره همش نگاشون میکردم شاید یه چیزی دستگیرم بشه

اما هیچی نمی فهمیدم هیشکی هم توضیح نمیداد

نمی تونستم هم بپرسم که یه وقت ابرو ریزی نشهniniweblog.com

اما هر چی بود همه خوشحال بودن niniweblog.com

یه میز بود که روش همه چی گداشته بودن

بابا هم یه کیک بزرگ اورد خونه بچه ها خیلی خوشگل بود خیلیniniweblog.com

نهال و مهدی هم اومده بودن خیلی هم شیطونی میکردن ولی هیشکی نمیگفت بسه

تازه فقط بچه ها شیطونی نمیکردن بزرگترها هم شیطونی میکردن

واللا نمیدونم چه خبر بودniniweblog.com

منم خیلی تو چشم بودم همه باهام عکس مینداختن اونم نه یکی نه دوتا

بعد میبوسیدن اونم شدیدniniweblog.comniniweblog.com

بعد بهم میگفتن تولدت مبارک بازم همونی که فکرمو مشغول کرده بود

لباسامو که پوشیدم فهمیدم هرچیه دیگه باید شروع بشه

که مامان بزرگم بهم گفت

خانوم خانوم الان دیگه یکسالت شده هاااا

ومن بالاخره فهمیدم تولد یعنی چیییییییniniweblog.comniniweblog.com

مامان بزرگ خدا پدرتو بیامرززه حالا فهمیدم چه خبره یعنی تولدمه روزیه که به دنیا اومدم

جای همه بچه ها خالی خیلی روز قشنگی بود

دست همه مهمونا درد نکنه کلی کادوهای خوشگل گرفتم هم نقدی هم غیر نقدی

کاش همه بچه های دنیا روز تولدشون خوش بگذره همشون کیک بخورنو کلاه تولد بذارن سرشونniniweblog.com

niniweblog.com

niniweblog.com

 

پسندها (1)

نظرات (0)